عصر زمستون بود

 سرد ِ سرد بود

زمین یخزده بود

  من بودم و تو بودی و یه چتر ِ خیس و بارون خورده

  دلم گرفته بود

  دلم خیلی گرفته بود

آدما تند و تند ازَمون می گذشتن

اون دکه سر ِ چهارراه

فریدون گذاشته بود

"خاطر ِ هر جا که میری به یاد من باش "

من بودم و تو بودی

یه دنیا حرف ِنگفته

ساکت بودی

ولی حرفات تو گوشم بود   

بغض تو صدات بود

اشک تو چشام بود

رُز صورتی تو دستت بود

پژمرده بود

ولی به چشم ِ من

 قشنگترین گُل ِ دنیا بود

دلم گرفته بود

دلم عجیب گرفته بود

رفتیم

تا آخرین ِ تابلو توقف ممنوع

من بودم و تو بودی و عذاب خداحافظی

من بودم و تنهایی که انتظارمو میکشید

تو گفتی : " دلم گرفته"

برام جمله ی آشنایی بود

چون بعد ِ تو

همیشه ی خدا دلم گرفته بود

 

 

 

                                            م   اشک دلتنگی